محمد مهدی کاظمی فرزند ارشد سردار شهید احمد کاظمی است؛ او خود را فرزند کربلای 5 میداند و شهید کاظمی را نه تنها یک پدر مهربان که رفیق تنهاییها و راهنمای امین زندگیاش؛ وی در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: وقتی به دنیا آمدم، پدرم در جنگ بود؛ حتی خبر تولد مرا هم در عملیات بوده که میشنود؛ نبودن او و مشغلههایش باعث شد تا رابطه زیادی با هم نداشته باشیم؛ آنقدر که وقتی او را میدیدم به جای بابا به او عمو میگفتم.
کاظمی ادامه داد: شناخت من از بابا به روزهای بعد از جنگ برمیگردد؛ وقتی که در سال 79 او فرمانده نیروی هوایی سپاه شد و ما به تهران آمدیم؛ اگر چه حجم کارهای او باز هم زیاد بود، اما بیشتر از سابق در خانه بود؛ دوران بعد از جنک نقطه عطف احساس بابا داشتن برای من و برادرم بود؛ ولی باید اعتراف کنم که دوری از او برای ما یک عادت شده بود.
فرزند ارشد شهید کاظمی با بیان اینکه پدرم را تا زمان شهادتش نشناختم، افزود: بعد از شهادت بابا بود که فهمیدم او چه شخصیت بزرگی است؛ چون او هیچ وقت درباره کارها و فعالیتش در خانه صحبت نمیکرد و اگر از او سؤالی هم میکردیم، جوابهای سربالا میداد.
*میگفت «تو که بچه بودی انگشتم را گاز گرفتی و کنده شد»
وی با بیان خاطرهای از شهید کاظمی اظهار داشت: یادم هست هر وقت درباره انگشتش که قطع شده بود، سؤال میکردیم میگفت «تو که بچه بودی انگشتم را گاز گرفتی و کنده شد» و من بعد از شهادت بابا از زبان آقا رشید شنیدم که در عملیات خیبر انگشت بابا تیر میخورد و از پوست آویزان میشود؛ اما او اعتنایی نمیکند و انگشتش را میکند و به طرف دیگری میاندازد و به کارش ادامه میدهد.
کاظمی گفت: هر چه بیشتر او را میشناسم، سرم را با افتخار بالاتر میگیرم و به داشتن چنین پدری بر خود میبالم؛ دوست دارم طوری زندگی کنم که بعد از من فرزندانم به من افتخار کنند.
*پدرم خود را سرباز مقام معظم رهبری میدانست
فرزند شهید کاظمی، اخلاص و عشق به ولایت را از ویژگیهای بارز پدرش خواند و ادامه داد: پدرم خود را سرباز مقام معظم رهبری میدانست و تمام تلاشش را میکرد که امر آقا را به بهترین شکل اجرا کند؛ از طرف دیگر او انسانشناسی خاصی داشت؛ افراد را بعد از یک برخورد کوتاه میشناخت و همیشه به ما توصیه میکرد تجربههای مرا تجربه نکنید.
وی بیان داشت: من واقعاً دوست داشتم که به پدرم خدمت کنم؛ دلم میخواست همیشه کنارش باشم؛ جدا از آن ارتباط پدر و پسری و حتی شده به عنوان رانندهاش به او نزدیک باشم؛ ولی این فرصت هیچگاه محیا نشد، به جز همان آواخر حیاتش که هفته بسیج بود و چون میدانست من علاقه دارم، مرا با خودش به یکی از برنامههایی برد که میخواست در آن سخنرانی کند.
*این اواخر منتظر شهادت بابا بودیم
کاظمی با بیان اینکه این اواخر منتظر شهادت بابا بودیم، گفت: انتظار شهادت بابا را داشتیم ولی منتظر «فرزند شهید» شدن نبودیم چون درک این موضوع برایم سخت بود؛ توی عالم بچگی خودم تصور شهادت بابا را داشتم اما فکر اینکه بعد از بابا چه میشود را نه.
وی افزود: بابا موضوع شهادتش را بارها در خانه هم مطرح کرده بود و همیشه به مادرم میگفت «اگر تو راضی باشی، من حتماً شهید میشوم»؛ مادرم برای من تعریف کرد به شهادت پدرت راضی نمیشدم که بار آخر به من گفت «اگر راضی شوی و من شهید شوم، به فاطمه زهرا (س) قسم میخورم همیشه کنارتان باشم» و واقعاً هم این اتفاق افتاده است و حضور معنوی او را در زندگی و کارهایمان احساس میکنیم؛ حتی در برنامهای که میخواستیم برای سالگرد شهادتش بگیریم، به شیوههای مختلف و حتی در خواب برخی از دوستان آمده بود و ابراز کرده بود که نگران کار ما است.
فرزند شهید کاظمی اظهار داشت: ارتباطم با پدر بعد از شهادت کمرنگ که نشده هیچ، بیشتر هم شده است؛ و حالا هم در همه کارها با او مشورت میکنم به خصوص در موضوع ازدواجم؛ بعد از شهادتش اولین توصیهای که به من کرد این بود که گفت «محمد همه چیز را با مادرت مشورت کن».
*فرزندان شهدا بعد از پدرانشان باید نخستین پشتیبانان ولایت فقیه باشند
کاظمی گفت: خط مشی ما را بابا تا ابد ترسیم کرده و آن این است که سرباز مقام معظم رهبری باشیم و در صراط مستقیم و پشت سر ولایت فقیه حرکت کنیم؛ در حوادث بعد از انتخابات سال گذشته خیلی از دوستان، خواب بابا را دیده بودند که بسیار در تلاش و فعالیت است و حتی به یکی از دوستان گفته بود «اگر من بودم میدانستم چه کار کنم»؛ چون او بسیار دغدغه انقلاب و امام و رهبر را داشت و حتی بعد از شهادت هم توجه او نسبت به این ماجرا قطع نشده است.
وی افزود: تصور من این است که یک فرزند شهید باید دومین نفر بعد از پدرش در تبعیت از ولایت و نخستین نفری باشد که راه پدرش را ادامه میدهد.